♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
به خـداحافـظی تـلـــــــــخ تو سوگـند نشـد
کـه تو رفتـی و دلـم ثانیـه ای بـند نشــد
لبــــــــــ تو مــــــیوه ی ممنوعه ولی, لبهـایــــــــم
هرچـــه از طعـم لب سرخ تـــو دل کند نشــــد
با چراغی همه جا گشـتـم و گشـتـم در شهــــــــر
عاقـبـــت هیچکــــــــس هم به تو مانـند نشـــــد
هرکســـــــی در دل من جـــــــای خودش را دارد
جـانـشـــــــین تو در این سـیـنه خـداوند نشـــــد
خـواســـــــتـند از تو بگویند شـبـــــی شاعــــــرها
عـاقـبـت با قـلم شـرم نوشـتـنـد:نشــــــــــــد
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
* فاضل نظری *
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد
موج عشق تو اگر شعله به دل ها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب؛ اما نه
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل یکدل شده با عشق، فقط میترسم
هم به حاشا بکشد، هم به تماشا بکشد
زخمی کینه من! این تو و این سینه من
من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد
یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است
وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
فاضل نظری
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
به دریا می زنم
شایـــــــد به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید
مشکلــــــــــم را مـــــشکـــــلــــی دیگر
من از روزی که
دل بستم به چشمان تو دیدم
که چشمان تو
می افتند بــــه دنبال دلی دیگر
به هر کس دل ببندم
بعد از این خود نیز می دانم
به جز اندوه ِ
دل کندن ندارد حاصلی دیگر
مـــــــن از آغاز
در خاکم نَمی از عشق می بینم
مرا می ساختند
ای کـــــــاش ، از آب و گـِـــلی دیگر
به دنبال کسی
جــــــــامانده از پــــــرواز می گردم
مگر بیدار سازد
غــــــــــافــــــــــلی را ، غــــــــافــــلی دیگر
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
فاضل نظری